کورت دی کاترینا
اسنزا نوبیل، مشک، کهربا و ادویهها. ملکه روی عرشه یک کشتی بادبانی بزرگ پرتغالی ایستاده است. از طرف او، کاپیتان با محمولهای گرانبها از هند شرقی برگشته است. کیسههای بزرگ فلفل، میخک، جوز هندی و دارچین، محتویات رنگارنگشان را به نمایش میگذارند. بویی مطبوع و تند، ترکیبی هماهنگ از رایحههای منفرد، همه جا را فرا گرفته است. ناگهان باد شوری وزید و بادبانها را پر کرد و گردبادی از پودرهای رنگی در هوا اوج گرفت. ملوانان به سرعت سعی میکنند کیسهها را ببندند، اما مهی رنگارنگ از قبل به آسمان برخاسته است. کاترینا آن عطر تند و عجیب را عمیقاً استنشاق کرد و خود را رها کرد، گویی کودک بود، به درون آن گرداب معطر. کاپیتان و ملوانان ناپدید میشوند، در حالی که بادبانهای آغشته به عطر و رنگ، کشتی را در اقیانوس پهناور به پیش میبرند و رنگینکمانی از عطرها مسیر آن را مشخص میکند.