کورت دی کاترینا
رزا آنتیکا دمشقی کاترینا در یک روز گرم تابستانی پاریسی، بیقرار در اتاقهای کاخ به دنبال نوشیدنی میگشت. لباسهای سلطنتی به طرز ناخوشایندی خفهکننده بودند. او کمربند بلند و آراستهاش را باز کرد، موهایش را باز کرد و لباس سنگینش را درآورد. دیوارهای اطرافش به غاری مرطوب تبدیل شدند و در هوا، بوی شیرین گلها به مشامش رسید. او چشمه آب زلالی را دید که توسط باغ گل رز سرسبزی احاطه شده بود. او در آن آب زلال، تازه و معطر غوطهور شد. احساسی از سلامتی عمیق او را فرا گرفت. آن عطر والا او را به حال خود رها کرد. وقتی از خواب بیدار شد، همه چیز به طرز شیرینی ناپدید شد.