کورت دی کاترینا
جما پورا وانیل و هلو کاترینا، در کودکی، در خیابانهای پر پیچ و خم و پنهان فلورانس متروک قدم میزند. بین دو ساختمان، او پسری را میبیند که قبلاً هرگز ندیده بود، ادموند، که دست او را میگیرد و او را به جزیرهای کوچک در مرکز رودخانه آرنو میبرد. او به او نگاه میکند که انگشتش را جلوی دهانش میگذارد، چند دانهی معطر از جیبش بیرون میآورد و با احتیاط آنها را در گودالی در زمین میاندازد. بلافاصله جزیره پوشیده از گیاهان انبوه و گلهای زرد، شبیه به ارکیدهها، است. غلافها قهوهای و خشک میشوند و جلوی پایش میافتند و او را در عطری شیرین و ناشناخته میپوشانند: وانیل. او از خواب بیدار میشود و با ناامیدی متوجه میشود که این فقط یک خواب بوده است، بیخبر از اینکه در آیندهای دور، پادشاهی دیگر تصمیم میگرفت آن گیاه را بکارد، گیاهی که به لطف شهود بردهای جوان به نام ادموند دالبوس، برای کشت مناسب شده بود.